اشعار محمدرضا شجریان
اشعار محمدرضا شجریان ،متن اشعار محمدرضا شجریان،اشعار استاد محمدرضا شجریان،محمدرضا شجریان اشعار مولانا،متن اشعار شجریان محمدرضا شجریان،متن شعرهای محمدرضا شجریان،اشعار مولانا+محمدرضا شجریان،محمد رضا شجریان شعر مولانا
در این مطلب از سایت جسارت بهترین اشعار محمدرضا شجریان را در بخش اس ام اس شعر برای شما تهیه کرده ایم .امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
ای در میان جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر
از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان گوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبریل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد شرح
از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
اشعار محمدرضا شجریان
نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید
متن اشعار محمدرضا شجریان
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه ی جویبار گریه ی بید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
کراست سایه در این فتنه ها امید امان
شد آن زمان که بود دلی در امان امید
اشعار مولانا+محمدرضا شجریان
باز بانگی از نیستان می رسد
غم به داد غم پرستان می رسد
بشوید این شرح هجران بشنوید
با نی نالنده هم دستان شوید
بی شما این نای نالان بی نواست
این نواها از نفسهای شماست
آن نفس کآتش برانگیزد ز آب
آن نفس کآتش ازو آمد به تاب
آن نفس که آیینه را روشن کند
آن نفس کاین خاک را گلشن کند
آن نفس کز شوق شورانگیز وی
بر دمد از جان نی صد های و هی
شعر های خوانده شده توسط استاد شجریان
بنشین بیادم شبی تر کن از این می لبی که یاد یاران خوش است
یاد اور این خسته را کاین مرغ پر بسته را یاد بهاران خوش است
مرغی که زد ناله ها هر نفس در قفس
عمری زد از خون دل نقش گل در قفس یاد باد
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
ای بلبلان چون در این قفس وقت گل رسد زین پاییز یاد ارید
چون بر دمد ان بهار خوش در کنار گل از ما نبز یاد ارید
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
عارف اگر در عشق گل جان خسته بر باد داد
بر بلبلان درس عاشقی خوش در این چمن یاد داد
گر بایدت دامان گل ای یار ای یار
پروا مکن چون بجان رسد از خار آزار
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد ای دل عارف با داغ دل زاد
متن شعرهای محمدرضا شجریان
زمانه قرعه ی نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
در این هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست
زمان به دست شما می دهد زمام مراد
از آن که هست به دست خرد زمام شما
ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
شعر استاد شجریان
ایرانی به سرکن خواب مستی
برهم زن بساط خود پرستی
که چشم جهانی سوی تو باشد
چه از پا نشستی
در این شب سپیده نادمیده
تیغ شب به خونش درکشیده
امید چه داری از این شب
که در خون کشیده سپیده
تیغ بر کش آذر فشان نغمه ها را تندری کن
در دل شب رخ بر فروز کار مهر خاوری کن
از درون سیاهی برون تاز
پرچم روشنائی برافراز
تا جهانی از تباهی وارهانی
دیو شب را تیغ بر دل برنشانی
با خواری در روزگار ننگ باشد زندگانی
مرگ به تا چنین زندگانی
ای مبارز ای مجاهد ای برادر
دل یکی کن ره یکی کن بار دیگر
راه بگشا سوی شهر روشنی ها
روزگار تیرگی ها برسرآمد
متن اشعار شجریان محمدرضا شجریان
زمان به دست شمامی دهدزمام مراد
ازآنکه هست به دست خردزمام شما
همای اوج سعادت که می گریخت زخاک
شد از امان زمین دانه چین دام شما
به زیرران طلب زین کنیداسب مراد
که چون سمند زمین شدستاره رام شما
به شعرسایه درآن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش بادجام شما
محمدرضا شجریان اشعار مولانا
ایران ای سرای امید
بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پر خون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است ِ وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما راه حق راه بهروزی است
اتحاد اتحاد رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،
ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد
اشعار استاد محمدرضا شجریان
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که بازبینیم دیدار آشنا را (۲)
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که بازبینیم دیدار آشنا را،
دیدار آشنا را
تصنیف عشق تو
عشق تو آتش جانا، (۲)
زد بر دل من
بر باد غم داد آخر،(۲)
آب و گل من
روی تو چون دیده دل،(۲)
بهتر ز لیلی
شد بند زنجیر دام،(۲)
مجنون دل من
شد بند زنجیر دام،
مجنون دل من
وصل تو مشکل مشکل،(۲)
جان دادن آسان
وصل تو مشکل مشکل،
جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان،(۲)
این مشکل من
یارب کن آسان آسان، این مشکل من
وصل تو مشکل مشکل، جان دادن آسان
یارب کن آسان آسان،(۲)
این مشکل من
(یارب کن آسان آسان، این مشکل من) (۲)
اشعار محمدرضا شجریان
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وا بینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
محمد رضا شجریان شعر مولانا
سری دیرم که سامانش نمی بو
غمی دیرم که پایانش نمی بو
اگر باور نداری سوی من آی
ببین دردی که درمانش نمی بو
خوش آن ساعت که یار از در درآیو
شو هجرون و روز غم سر آیو
ز دل بیرون کنم جون را به صد شوق
همین واجم که جایش دلبر آیو
شعر استاد شجریان
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
متن شعرهای محمدرضا شجریان
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی غمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این طوفان نماید هفت دریا شبنمی
متن اشعار محمدرضا شجریان
دلا از دست تنهایی به جونم
ز آه و ناله خود در فغونم
شوان تار از درد جدایی
کره فریاد مغز استخونم
عزیزون از غم و درد جدایی
به چشمونم نمونده روشنایی
گرفتارم به دام غربت و درد
نه یار و همدمی نه آشنایی
فلک کی بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
یک عمری بگذرونم با غم و درد
به کام دل نگرده آسمونم
نمی دونم دلم دیوونه کیست
اسیر نرگس مستونه کیست
نمی دونم دل سرگشته ما(مو)
کجا می گردد و در خونه کیست
نصیب کس نَوی درد دل مو
که بسیارِ غم بی حاصل مو
کسی بو از غم و دردم خبر دار
که داره مشکلی چون مشکل مو
دلی دیرم که بهبودش نمی بو
نصیحت می کرم سودش نمی بو
به بادش می نهم نِش می بره باد
بر آتش می نهم دودش نمی بو
بود درد مو و درمونم از دوست
بود وصل مو و هجرونم از دوست
اگه قصابم از تن واکِره پوست
جدا هرگز نگرده جونم از دوست
مو آن آزرده یِ بی خانمونم
مو آن محنت نصیب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بیابون
که هر بادی وزه پیشش دِوونم
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته وینم
مو که افسرده حالُم چون ننالُم ؟
شکسته پر و بالُم چون ننالم ؟
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالُم چون ننالم ؟
به آهی گنبد خضر را بسوجُم
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ار نه کارم را بساجی
چه فرمایی بساجی یا بسوجم
غم عشقت بیابون پرورم کرد
هوای بخت بی بال و پرم کرد
به مو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری طُرفه خاکی بر سرم کرد
محمدرضا شجریان اشعار مولانا
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
متن اشعار شجریان محمدرضا شجریان
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان محبت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهر یاران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان درنمی آید سواران را چه شد
زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی می گساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد
اشعار استاد محمدرضا شجریان
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند وبلا
کوشش آن حقگذاران یاد باد
گرچه صد رود است از چشمم روان
زنده رود باغ کاران یاد باد
اشعار مولانا+محمدرضا شجریان
آنکه هلاک من
آنکه هلاک من همی خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی کس نکند ملامتش
باغ تفرج است و بس ، میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش
محمد رضا شجریان شعر مولانا
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار
کار ملکست آنچه تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظر بازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانه اش باد کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
اشعار محمدرضا شجریان
بیشتر بخوانید :